بازاندیشی در نسبت نولیبرالیسم و مسائل برآمده از روابط کار شرکتی در ایران

نولیبرالیسم به یکی از پرکاربردترین مفاهیم حوزه‌ی علوم اجتماعی انتقادی تبدیل شده است. گرایش فعالان و نظریه‌پردازان اجتماعی و سیاسی به یافتن متحدانی ملی و فراملی نیز سبب تقویت این تصور شده که نولیبرالیسم روندی است واحد که یک‌به‌یک کشورهای گوناگون جهان را درمی‌نوردد و تفاوت‌های زمینه‌ای اجتماعی و نهادی آن‌ها را در دستور کار خردکننده‌ی خویش حذف و ادغام می‌کند. این مقاله با مرور پاره‌ای از نظرگاه‌های مهم مطرح‌شده از سوی اصحاب اقتصاد سیاسی در ایران و با واکاوی آن‌چه در چارچوب روابط شرکتی در ایران پس از انقلاب رخ داده و می‌دهد، به بازاندیشی انتقادی درباره‌ی ایده‌ی سیطره‌ی نولیبرالیسم می‌پردازد. نتایج این مطالعه از آن حکایت دارند که روایت‌های عام و معطوف به عالم‌گیری نولیبرالیسم برای آغاز احتجاج در باب روندهای رخ‌داده در اقتصاد سیاسی ایران مفید هستند، اما بدون رجوع به جزئیات متنوع موضوعی و زمینه‌ای، خروجی تحلیل‌های ارائه‌شده متضمن هیچ ادای سهمی از جهات علمی و تحلیلی نخواهد بود. این مقاله با تمرکز بر روابط شرکتی در ایران، نشان می‌دهد که برای تشریح دقیق‌تر الگوی شکل‌گیری و بسط این روابط مبتنی بر استثمار، نه‌تنها باید از قرائت عام ارائه‌شده از نولیبرالیسم مبنی بر برون‌رفت حداکثری دولت از صحنه‌های سیاست‌گذاری و اجرا و جایگزینی آن با بازار آزاد خودتنظیم‌گر فاصله گرفت، بلکه باید بر شناخت هرچه دقیق‌تر دینامیسم‌هایی پای فشرد که دولت را در هیأت مهم‌ترین منتفع آن روابط استثماری، در میانه‌ی میدان سیاست‌گذاری برای تولد و تداوم این گونه‌ از روابط کار نگاه می‌دارد.

مشاهده متن کامل مقاله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *